-
5
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 13:32
به نام خدا اینم از اتفاق دیروز......... دیروز نزدیکای ساعت ۲:۱۵ بود و منم منتظر همسری بودم...... دیدم زنگ در و زدن... رفتم در رو باز کردم دیدم عفریته با یه خانومی هستش..... تعارف کردم اومدن داخل...... خانومه خوبی بود.... برخلاف عفریته خانوووم جا افتاده ای بود.... کمی با هم حرف زدیم..... بعد خانومه برگشت بهم گفت:::...
-
4
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 13:15
-
3
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 13:11
به نام خدا اولین بحث امسال رو پنج شنبه ۳ فروردین انجام دادش!!!! قضیه از اونجایی شروع شد که مادرشوهره خواهر شوهرم! +پدرشوهرش اومدن خونه ما عید دیدنی..... خیلی خونواده خوبین!!!.... برخلاف چیزی که همیشه عفریته ازش تعریف میکنه.... اومدن نشستن و کمی بعدش رفتن..... شوهرش زورکی زنه رو برد خونه مادرشوهرمینا!!!.... البته معلوم...
-
2
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 12:51
-
1
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 12:22
به نام خدا اول از همه میخوام خودم رو معرفی کنم من یه عروسم.... ۲۳ سالمه.... چن ماهی میشه که ازدواج کردیم..... کنار خونه مادر همسرم که من اینجا به عنوان عفریته ازش یاد میکنم زندگی میکنیم..... البته خونه مال همسرم هستش... خونمون دو طبقه اس.... خونه عفریته اینا هم یک طبقه و کاملا جدا..... البته طبقه پایینمون به طور کامل...